010-مسئولیت-صاحب-سند

مسئولیت هر جرمی که با ماشین اتفاق بیفته، با صاحب سنده

اگر با فیلترشکن دارین سایت رو مشاهده می‌کنین، می‌تونین ویدیوی کامل رو همینجا ببینین.

اگر هم تمایل داشته باشین که تو خود یوتیوب ویدیو رو ببینین، اینجا کلیک کنین تا مستقیماً وارد لینک ویدیو تو کانال یوتیوب بشین. یادتون نره کانال رو subscribe کنین تا از جدیدترین ویدیوها، مطلع بشین. اگر بعد از دیدن ویدیو، از اون خوشتون اومد، حتماً برای دیگران هم ارسال کنین.

متن داستان

شهرام بهادری، یه تاجر سرشناسه و کارش، واردات لوازم یدکیه. همیشه ده-پانزده تا کارمند تو دفترش کار می‌کنن. چند سال قبل، دو-سه روز مونده بود به عید، دو دفترش حسابی مشغول کسب و کار تجارت بود. یه مأمور کلانتری وارد دفترش میشه و می‌پرسه: آقای شهرام بهادری کیه؟

شهرام میگه خودم هستم امرتون؟ مأمور میگه حکم جلب‌تون رو دارم؛ باید با من بیایین کلانتری. شهرام میگه حکم جلب منو داری؟ به چه اتهامی؟ مأمور میگه: تو کلانتری معلوم میشه. جلوی چشم همه کارمندا، مشتریا و همکاراش، بهش دستبند می‌زنه و می‌بره کلانتری و از اونجا هم دادسرا. همه مات و مبهوت به هم نگاه می‌کنن. باورشون نمی‌شه شهرام رو با اون کبکبه و دبدبه، این طوری جلب کنن و ببرن.

بازپرس بهش میگه: فکر کردی خیلی زرنگی؟ آره؟ با ماشینت مواد حمل می‌کنی، بعد از دست مأمورها فرار می‌کنی! فکر نمی‌کردی یه روز دستگیرت کنیم، هان؟ تازه معلوم میشه چند سال قبل با ماشین شهرام، تو زاهدان 10 کیلو هروئین حمل کردن! مأمورا متوجه میشن و تو یه تعقیب و گریز، همه قاچاقچی ها فرار می‌کنن. بازپرس هم استعلام می‌کنه، می‌بینه ماشین به نام شهرام بهادریه. حالا مجازاتش چیه؟ خوب معلومه؛ اعدام!

شهرام میگه: والا بی‌گناهم؛ من و چه به حمل مواد. من تاجرم؛ آبرو دارم. ماشینو چند سال پیش فروختم به یه بنده خدایی. به من چه ربطی داره که باهاش مواد حمل کردن؟!

بازپرس میگه: چرا ماشینو به نامش نکردی؟ شهرام میگه: خریدارو دیگه گیر نیاوردمم هر چی باهاش تماس گرفتم گفتم بیا بریم به نامت کنم، گفت شهرستانم؛ هی امروز و فردا کرد. منم این قدر سرم شلوغه که دیگه اصلاً یادم رفت. تو بازار، خیلی‌ها همین جوری ماشین خرید و فروش می‌کنن، فقط من نیستم که! بازپرس میگه: خب این که شد ادعا! عجالتاً بازداشت موقتی تا ادعاهات ثابت بشه. هیچی، تاجر سرشناس راهی زندان میشه.

همسرش اومد پیش من. مثل ابر بهار گریه می‌کرد. می‌گفت به خدا شوهر من اهل این کارها نیست، سیگار هم نمی‌کشه، چه برسه به حمل مواد! آبروش جلوی همکارا و کارمندا و فامیل رفت. حالا پیش خودشون چی فکر می‌کنن؟ لابد می‌خوان بگن این ثروت رو از راه قاچاق به دست آورده! آزاد هم بشه، لابد می‌خوان بگن قاضی رو خرید. بیا و ثابت کن واقعا بی گناهه…

یه کم دلداریش دادم. گفتم حالا این قدر بدبین نباش. اگه واقعاً بی‌گناه باشه، بالأخره ثابت میشه. فقط یه مقدار زمان می‌بره. گفتم اصل مبایعه نامه رو بیار من ببینم. شهرام اصلاً یادش نبود مبایعه نامه رو کجا گذاشته! چند روز طول کشید تا همسرش مبایعه‌نامه رو پیدا کنه و بدیم به بازپرس. چند روز هم طول کشید تا بازپرس، اصالت اون رو کارشناسی کنه تا ببینه تاریخش واقعاً مال چند سال پیشه یا تو همین چند روز نوشتن و آوردن. و این که واقعاً شخصی با هویت خریدار، وجود خارجی داره یا نه.

یه مدت هم طول کشید تا خریدار رو پیدا کنیم و ببریم پیش بازپرس. خدا رو شکر خریدار، جلوی بازپرس اقرار کرد ماشین رو از شهرام خریده. اما می‌گفت اونم ماشین رو به یکی دیگه فروخته و حمل مواد، کار اونم نبوده. خلاصه تا بازپرس تحقیقاتش رو انجام داد و ثابت شد که شهرام بی‌گناهه، چند ماه طول می‌کشه و تمام این مدت، شهرام تو زندان بوده.

چرا این اتفاق افتاد؟ چون شهرام اصلاً  فکر نمی‌کرد اگه سند ماشین رو به نام خریدار نکنه، هر جرمی که با ماشین اتفاق بیفته، مسئولیتش با صاحب سنده.
شما هم اگه ماشینتون رو با مبایعه‌نامه فروختین و هنوز سند ماشین رو به نام خریدار نکردین، هرچه زودتر به نامش کنین تا مثل این تاجر سرشناس، تو دردسر نیفتین.