از توی زندان، مرتباً علیه فرهاد شکایت‌های واهی طرح می‌کنه تا خونه‌ی فرهاد رو از چنگش دربیاره.

به محض این که می‌رسه جلوی دادگاه، یه مأمور کلانتری دستگیرش میکنه و با دستبند و پابند میبرش پیش قاضی!

شاهرخ یه دفتر کار، دو تا آپارتمان و یه ماشین لکسوس داشت که به نام خودش بود. متأسفانه شاهرخ تو یه تصادف در جاده تهران-کرج فوت می‌کنه.

ستایش هم اگه قانون رو می دونست، سر خونه و زندگیش می‌موند، و نه تنها از بچه‌هاش نگهداری می‌کرد، بلکه نفقه بچه‌هاش رو هم از آقا حشمت می‌گرفت.

نکنه می‌خوان به محض این که وایستاد، بهش تعرض کنن و بعدش هم ماشین رو بدزدن؟!

بهشون گفتم ناراحت نباشین؛ نعیم قصاص نمی‌شه! چرا؟ مگه یه آدم رو نکشته؟ چه فرقی بین نعیم با بقیه قاتل‌ها هست؟

برای نوشتن مبایعه نامه، میره معاملات املاک. بهش میگن تو نمی­تونی کل خونه رو بفروشی.

تصمیم می­گیره یه جرمی مرتکب بشه؛ مثلاً یه چیزی بدزده، شیشه‌ی یه ماشین یا یه مغازه رو بشکنه تا دستگیر بشه و بره زندان.

اصلاً نمی‌تونستم باور کنم و قبول کنم که پدر و مادرم، رابطه نامشروع داشتن و من ناخواسته به دنیا اومدم و اون‌ها منو سر راه گذاشتن.